۱۳۹۵ مهر ۲, جمعه

«به خاطر یه تانگو»


... او این اصل عجیب را نتیجه می‌گرفت که «هنگام شنیدن ترانه، هر چه معنای واژه‌ها را کمتر بفهمیم بیشتر  لذت می‌بریم.» نادر برای ادعای خود تجربه‌ی شنیدن ترانه‌های خارجی را مثال می‌زد. برای نمونه، او به خواننده‌ی یونانی، هریس الکسیو، یکی از خوانندگان محبوبش، استناد می‌کرد که از نظر او اگر شنونده با زبان یونانی آشنا نباشد، شنیدن ترانه‌های الکسیو اغلب به تجربه‌ای خارق‌العاده تبدیل می‌شود.

چند بار شاهد بودم که نادر بعد از تعطیلی مدرسه گوشه‌ای از حیاط مدرسه – معمولا ضلع جنوبی زمین بسکتبال – روی نیمکتی که بعدازظهرها در سایه قرار می‌گرفت، می‌نشست و بی‌آن‌که حتا یک کلمه هم یونانی بداند، با گوشی موبایلش یکی دو ترانه از این بانوی یونانی گوش می‌داد و بعد به سرعت از مدرسه بیرون می‌زد. نادر به من گفته بود به خصوص عاشق ترانه‌های "به من بگو چطور اتفاق افتاد" (Tell me how it is done) و "چی می‌تونم بگم" (What can I say) الکسیو است. با این حال بدون شک ترانه‌ای که او را به شدت تحت تاثیر قرار می‌داد ترانه‌ی "به خاطر یه تانگو" (For a Tango) این خواننده‌ای یونانی بود. نادر هنگام شنیدن این ترانه انگار در خلسه‌ای غریب فرو می‌رفت و حالتش به‌تقریب مانند حالتی بود که پاره‌ای از مورخان در توصیف پیامبران هنگام دریافت وحی کرده‌اند: برافروختگی صورت همراه با لرزش خفیف لب‌ها و تعرق شدید.
 .

* مصطفی مستور | رساله درباره نادر فارابی (رمان) | نشر چشمه
.

.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر